چارچوب کلی خلاقیت در معماری
چارچوب کلی خلاقیت در معماری:
در دهههای میانی قرن بیستم، مطالعه خلاقیت برای دانشمندان علوم اجتماعی، روانشناسان، روانکاوان، انسانشناسان، منتقدان هنری، بازرگانان، رفتارگرایان آموزگاران و پزشکان، به امری بنیادین بدل شد. مردم پس از جنگ جهانی دوم برای بازسازی جهان تلاش میکردند. هدف ایشان بالابردن سطح تولید بود. دانشمندان علوم اجتماعی و مهندسان به این نتیجه رسیدند که برای رسیدن به بازدهی و تولید بیشتر، خلاقیت باید وارد حوزه کار و پیشه شود. بر این اساس، دو منظر متفاوت از منابع مکتوب درباره خلاقیت بهوجود آمد: اولی ارائهای کلی، پرشمار، حجیم و گزافهگویانه بود که حاصل اندیشه و کار خبرگان و کارشناسان و محققان دهه 1950 به شمار میرفت. این ارائه در واقع نگاهی است از دریچه «بازدهی کمی تکنوکراتیک». کار آنان بر موضوع فرایندهای شناختی- ادراکی به صورت ذهنی و عینی متمرکز بود و حاصل این تلاش، میراثی از یافتههای مفید و پژوهشهای فراوان است. دیدگاه دوم، رویکردی مردد و مبهم، غیرقطعی و شاید غیر علمی بود، اگرچه در بعضی زمینهها شامل موضوعات انسانی، احساسی و معنوی و روشنگرانه نیز میشد. این منظر کاوشگرانه به خلاقیت را، که تقریبا به فراموشی سپرده شده و در سالهای اخیر حتی به ندرت مورد توجه معلمان قرار گرفته است، آموزگاران عمومی و به ویژه معلمان معماری شکل دادهاند. مطالعه این دو بدنه اصلی تحقیقات، منجر به نمایان شدن شکافی واضح میان نظامهای متفاوت موجود در جهان غرب- بعد از جنگ جهانی دوم- میشود. در آن زمان کارشناسانی بودند که به خلاقیت چونان علمی مینگریستند که میتواند باعث پیشرفت نوع بشر در کره زمین گردد و همزمان با ایشان بودند خبرگانی که هیچ کنش علمی را در فرایند خلاقیت حائز نمیشمرند و با آن از منظری یکسره متافیزیکی برخورد میکردند. معماران از شرکت در اجتماعات و مجالس بحث و تبادل نظری که دربارهی موضوع خلاقیت در اواسط دهه 1950- و با حضور شعرا، نویسندگان، نقاشان، مجسمهسازان، مورخان هنر، دانشمندان، عالمان علوم اجتماعی و روانشناسان- تشکیل میشد، غفلت ورزیدند. پس جای شگفتی نیست که بیشتر کارهای انجام شده درباره خلاقیت، بدون توجه چندانی به مقولهی معماری صورت پذیرفته، و ارتباط آن به معماری در حداقل ممکن بوده است. آنچه در این فرایند حاصل شده، یا تصادفی است و یا با فرض اینکه آنچه به دست آمده در مورد خلاقیت معماری نیز تعمیم دادنی است، حاصل گشته است. ما از این غفلت ناپسند، متعجب و نسبت به آن بدبین هستیم، زیرا با غفلت از معماری، محدودیتهای مبانی خود، عدم غنا، و تک ساحتی بودن دیدگاه خویش را نسبت به این موضوعات بنیادین نشان میدهند.
معماری، به طور قطع و یقین، نظامی فراگیر و چند ساحتی ( چند بعدی) است. به گفته آلوار آلتو: « معماری پدیدهای است مرکب که عملا تمام زمینههای فعالیت بشری را تحت پوشش قرار میدهد.» معماری نه تنها نوعی هنر و حرفه است، بلکه بیانی از ذهنیت نیز هست. بنابراین اگر میخواهید معماری خلاق باشید، باید دارای قوهی تصور باشید و در بسیاری از زمینههای گوناگون- برخی عقلانی و هنری محض و برخی علمی (فنآوری، سازه، مصالح و تجهیزات) و حرفهای ( عکسالعملها و برخوردهای مناسب، اخلاق و تجارت)- خلاقیت داشته باشید. امری که در مورد هنر معماری بسیار طبیعی است، خدمت آن به بشریت است. معماری حتی در معنویترین شکل خود، هنری کاربردی است. به همین دلیل معماری نمیتواند از حیطه عملگرایی خارج گردد و به هنری خالص، تک بعدی، جزمی و صرفاً شکلگرا تبدیل شود. بیشتر نظریههای موجود درباره تصور و خلاقیت، یا کاملا علمیاند و یا کاملا هنری. این گونه نظریات گرایش فراوانی بر تأکید بیش از اندازه بر یک جنبه از موضوع مورد بحث دارند و غالبا تنها بر یک سطح از موضوع متمرکز میشوند. این دسته نظریات به طرفداری از ایدههای نظیر «لحظهای»، «جرقهای استثنایی»، «الهام آسمانی» و «فردگرایی» میپردازند- درست بر خلاف ویژگیهایی چون، «فراگیری» و «جامعیت» موجود در رویکردهای افراد کوشا و ساعی.
دیدگاه فراگیر کاسیرر
ارنست کاسیرر، استثنا بود: او ذهن را چونان قوه خلاقهای در تمام زمینههای فرهنگ- زبان، اسطوره، هنر، علم، تاریخ و مذهب در نظر میگرفت. هنوز هم معماران برای یافتن توصیفی نظری در مورد تجربهها و اموری که به فرهنگ و حوزه انسانی مربوط میشوند، مرجعی معتبر چون آرای کاسیرر در اختیار ندارند. کاسیرر کاملا ناشناخته، دیر فهم و به دور از جریان غالب زمانه خود بود. اگر معماران قدیمی موفق به یافتن مدلی شامل موارد فرهنگی- انسانی شده بودند، به گونهای که به خلق معماری میانجامید، به احتمال فراوان به روند روش تحقیق و پژوهش در این باب میپیوستند و در تکامل اندیشه معطوف به این موضوع ( خلاقیت) سهیم میشدند. اما این اتفاق نیفتاد و جویندگان تصور و خلاقیت، تصویر کلی و جامع مرتبط با هنرها و فعالیتهای فراگیر و چندلایهای متأخر را- که لازمه هر خلاقیتی است- از دست دادند. این عقب ماندگی منحصر به معماری نبود بلکه هنرهایی شبیه به معماری، مانند هنرهای ترکیبیای از قبیل تئاتر، فیلمسازی و مهندسی فضا و طراحی نیز از حیطه پژوهش فیلسوفان و دانشمندان علوم اجتماعی و روانشناسی دور ماندند. شاید این امر نشأت گرفته از این واقعیت باشد که حتی خود معماران ترجیح میدادند هنگامی که از ایشان درباره خلاقیت پرسش میشود، سکوت پیشه کنند و نظریات خویش را از آرای کارشناسانی که درباره دانش و نظریه خلاقیت تحقیق میکردند، متمایز سازند، چرا که خلاقیت به نظر ایشان امری مقدس بود که ترجیح میدادند راجع به آن صحبت نشود.
منابع:
کتاب بوطیقای معماری
نویسنده: آنتونی سی
مترجم: محمدرضا آی
- ۹۵/۰۸/۲۳